نگاهم خیره می ماند به تصویری كه در آن هیچ كسی نیست.هیچ نقشی نیست.دلواپس لحظه های رفته ام.در خلوت
این شب پنجره پر نور نمی شود.باز هم احساس مبهمی دارم.كسی نیست ودر حصار تنهایی مانده ام.شبیخونی از یادها مثل خوابی به سراغم می آید.جا ماند ه ام.هزاران قرن همه رفته اند در آواری دل خود را دفن می كنم.باز هم سكوت است وسیاهی.نگاهم هنوز آن قاب خالی را می نگرد ومن در غبار آن فراموش می شوم.
گوش کن...صدای نفس هایم را می شنوی؟مرگ یا زندگی را...آرامش و بی قراری را...می توانی در هرم نفس هایم حس کنی!
گوش کن...صدای وزش باد در پیچش شاخه ی بید مجنون و بهار نارنج را می شنوی؟...مرا در صدای باد جستجو کن!...در بارش بارانی تند...سیلابی که می شوید و پاک می گرداند...در نم نم بهاری باران بر سر گنجشکان عاشق پیشه و ثنا گوی...
گوش کن...صدای امواج بی قرارو آشفته حال اقیانوس را می شنوی؟که بی کرانه...از کرانه ها به کرانه ها پناه می برند...مرا در صدای موج های بی قرار پیدا کن!
طعم ملس طوفان را که با گردباد و گاه قطره ای باران می آمیزد چشیده ای؟...طعم بی قراری هایم را این گونه دریاب!!...آرامش با من وداع گفته است!...
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
به نام خداوندی که عشق را آفرید عاشقانه های ما این نام وبلاگمونه و قراره حرف های دلمونو که به هیچ کسی نمیشه گفت و احساس میکنیم هیچ کسی اونا رو نمیفهمه به جز افرادی که طعم عشق رو چشیده باشند اینجا بیاریم و ثبت خاطره ها کنیم. امید واریم لحضات خوبی رو در وبلاگ حقیرانه مون سپری کنید با آرزوی موفقیت برای تک تک شما عاشقان پر مهر (فرانک و فرزاد)
اطلاعات کاربری
نویسندگان
آرشیو
آمار سایت